شعر مونا
لرزش و تکانهای دستگاه خیلی زیاد بودند. وسط محفظهای فلزی روی یک صندلی، پیچیده در کمربند و حفاظ نشسته بود و با خودش فکر میکرد واقعاً این چند پاره آهن میتواند او را جایی ببرد؟ میتواند او را به آرزویش برساند؟ دفترش را با دو دست محکم گرفته و به …