چلّه

نیار سواد و سنی نداشت که زن جلال‌آقا شد. زن سابق جلال‌آقا، سر زای چهارم با بچه رفته بود و جلال‌آقا مانده بود و سه بچه، که یکیشان هنوز زبان باز نکرده بود. نه که شیرخوار باشد و نوپا؛ بچه بی‌زبانی بود که انگار یادشان رفته بود باید سالی پیش …

دودسکادن

روی تخت دراز کشید. روکش یک بار مصرف، فاصله کمی می‌انداخت بین سردی فلز و گرمای تنش. کلاهک مشبکی دور سرش را گرفته بود و پنجره‌های آن روی صورتش رد نور چراغ‌های موازی مهتابی سقف را انداخته بودند. گیر افتاده بود در قفس و هدفون، روی گوش و گردنش سنگینی …

هاستل

من هیچوقت این داستان را برای شوهرم تعریف نکرده‌ام، اما به گمانم بالاخره این کار را خواهم کرد؛ مثلاً در یک شب شرجی، در فوریه، در حالیکه برهنه در تخت دراز کشیده‌ایم و پنکه سقفی روی بالاترین سرعت تنظیم شده است. در انتظار طوفانی خواهیم بود که از جنوب با …

دختر جان

لباس‌های سفید را دوشنبه‌ می‌شوری و روی سنگ‌ پهنشان می‌کنی؛ بقیه‌ی لباس‌ها را سه‌شنبه می‌شوری و روی بند می‌اندازی تا خشک شوند؛ زیر آفتاب سوزان، سربرهنه قدم نمی‌زنی؛ پیراشکی کدوحلوایی را در روغن‌زیتون خیلی داغ سرخ می‌کنی؛ لباس‌زیرهایت را، به‌محض این‌که از تنت درآوردی، در تشت آب می‌اندازی؛ وقتی می‌خواهی …

پاسبانِ حرمِ دل

   لابد آن آهنگ معروف استاد شجریان را شنیده‌اید که با سوز و گداز می‌گوید:«یارم به یک‌لا پیراهن، خوابیده زیر نسترن… ترسم که بوی نسترن، مست است و هشیارش کند». این یکی از آن قطعه‌هایی‌ست که در فیلم «دلشدگان» پخش می‌شود و لیلا حاتمیِ ۱۹ ساله را نشان می‌دهد که …

دختری که بال نداشت

فاطمه ی شش ساله در حالی که گره‌ی روسری گلدار صورتی رنگش را محکم‌تر می‌کرد، شربت زعفرانش را سر کشید. بعد از اینکه لیوان یک بار مصرف را در جوی آب انداخت تا در کنار لیوانهای دیگر به زندگی اش ادامه دهد، دست زینت خانوم را کشید و به زهرا …

وقتی اوضاع عوض شد

کِیتی مثل دیوانه‌ها رانندگی می‌کند؛ گمانم داشتیم آن پیچ‌ها را با بالای 120 کیلومتر در ساعت رد می‌کردیم. ولی خوب است، خیلی خوب، و دیده‌ام چطور یک‌روزه کل ماشین را پایین می‌آورد و دوباره سرهم می‌کند. محل تولدم در وایل‌اِوِی[1] را تا حد زیادی ماشین‌های کشاورزی قبضه کرده بودند و …

کلّه پوک

مرد مقابل ردیفی از بطری‌ها و گیلاس‌ها ایستاد. او می‌دانست تک‌تک آن بطری‌ها چه مزه‌ای می‌دهند و هر کدام را با چی باید ترکیب کرد. او یک متصدی بار بود. اگر می‌خواستی، می‌توانست یک نوشیدنی برای تو درست کند. فقط لازم بود کمی به جلو خم شوی و درخواست کنی. …

ماهی دوشنبه رفت

جای ماهی توی آب است. جای ماهی ما هم توی آب بود. بیرون آب بی‌قرار بود و پژمرده، اما توی آب انگار زندگی دیگری داشت؛ پر انرژی و سبکبال، از این سو به آن سو سر می‌خورد. با شکوه بود، ماهی نبود پری دریایی بود. اگر دلیل این همه علاقه‌اش …

چونان که یک مار

دکتر می‌گوید سرطان دارم. می‌گوید با شیمی‌درمانی و کارهای دیگر ممکن است تا یک سال یا دو سال دیگر زنده بمانم. گور پدرش. من به این چیزها نیازی ندارم. باید دوش بگیرم و بعد بخوابم. فکر می‌کنم، خب چه بهتر. من و خانواده‌ام قرار بود به یک سفر کوچک برویم. …

بازگشت به بالا