نگاهی به شکستهنویسی در فارسی
مدتی پیش در جستجوی رمانی برای ترجمه، به اثری از نویسنده محبوبم برخوردم که تازه منتشر شدهبود. یک بار کامل خواندمش. به نظر رمان روانی بود و قصهاش را دوست داشتم. با خودم گفتم از پسش برمیآیم؛ زیاد با کار قبلیام متفاوت نیست. شروع به ترجمه کردم. به روال قبل، بخش توصیفی را به فارسی معیار و گفتوگوها را شکسته ترجمه میکردم؛ اما قصه طوری پیش رفت که از صفحه 37 کتاب تا آخر، مگی، داستان زندگیاش را تعریف میکرد! حالا با اینهمه گفتوگو چه کنم؟ تفاوت زبان راوی قبلی، راوی جدید، و گفتوگوهای داستان را چطور نشان دهم؟
ابتدا در متن اصلی دقیق شدم تا دریابم خود نویسنده این تفاوتها را چطور نشان داده، اما در برگرداندن همان روشها به دو مانع برمیخوردم؛ اول اینکه زبان محاوره و معیار انگلیسی در نوشتار چندان تفاوت نداشت، بیشتر، انتخاب کلمات محاوره، زبان نوشته را غیررسمی میکرد، و در موارد معدودی، افعال کمکی مخفف؛ حال آنکه فارسی محاوره در نوشتار بسیار متفاوت از فارسی معیار است؛ و دومین مسئله، مخاطبان بودند. من مطمئن نبودم خواننده فارسی چه اندازه فارسی شکسته را در یک اثر ادبی تاب میآورد. در این کتاب قرار بود 400 صفحه از قصه زندگی مگی بشنویم.
به این ترتیب به سراغ پژوهشهایی رفتم که در مورد شکستهنویسی در فارسی صورت گرفتهبود.
بحث در مورد شکستهنویسی در صد سال اخیر کموبیش موضوع چالشبرانگیز میان همه کسانی که با نوشتن سروکار دارند، بودهاست. از زمانی که منوچهر انور در مقدمه ترجمه عروسکخانه مفصل به ضرورت شکستهنویسی پرداخته، عدهای موافق و عدهای مخالف، جدیتر راجع به آن اظهارنظر کردند. از مخالفان سرسخت شکستهنویسی احمد سمیعی گیلانی (1378) و از مخالفان معتدلتر علی صلحجو (1393) است که شکستهنویسی در فارسی را واکاوی کرده، آنچه در ذهن خواننده میگذرد را مورد تحلیل قرار داده و در نهایت مدل کاهش هجایی را ارائه دادهاست. پیش از صلحجو، محمود کیانوش در اوایل دهه چهل، نحو شکسته را برای نوشتن بخشهای گفتاری داستان پیشنهاد دادهبود. پس از صلحجو نیز، مهدی حجوانی (1397) با نقد مدل صلحجو، مدل نثر طبیعی را ارائه دادهاست. که در ادامه هر سه مدل را معرفی می کنم.
- محمود کیانوش (1341):
“نویسنده یا مترجم هنگام نوشتن داستان و نمایشنامه باید “نحو شکسته” به کار ببرد و نه “واژه شکسته”. …در نمایشنامه سیر روز در شب او گفتوگوها هرچند با املای درست آوردهشده، نظم کلمات در جملهها “گفتاری” است؛ بهطوریکه اگر هنرپیشگان جملهها را با تلفظ محاورهای بر زبان آوردند، اصلا نیازی نیست کلمهای را تغییر دهند.” (مصاحبه محمود کیانوش به نقل از مهدی حجوانی)
- علی صلحجو (1393):
صلحجو معتقد است از آنجایی که زبان شکسته در فارسی، صورت بسیار متفاوتتری نسبت به زبانهای اروپایی و خصوصا انگلیسی دارد، تا حد امکان باید از شکستهنویسی در آثار مکتوب فارسی پرهیز کرد. یکی از دلایل مهمش را هم این میداند که شکستهنویسی، در سرعت خوانش متون، اختلال (نویز) ایجاد میکند. او در کتاب اصول شکستهنویسی عنوان میکند ما علاوه بر حافظه صوتی، حافظه بصری داریم و املای صحیح کلمات مطابق فارسی معیار در حافظه بصری ما حک شدهاست. حالا اگر در نوشتهای به صورت شکسته آن واژه بربخوریم، نویز ایجاد شده و روانخوانی ما را تحت تاثیر قرار میگیرد. به عنوان مثال کلمه اجتماع در حافظه بصری ما به همین شکل ثبت شده و اگر اشتماع را در متنی ببینیم، ناخودآگاه مکث میکنیم.
مسئله بعدی، بلندخوانی و خاموشخوانی است. او معتقد است افراد در دوران نوسوادی نوشتهها را بلند بلند میخوانند. اما پس از گذر از این دوران، به خاموشخوانی رو میآورند و هر صدایی حتی صدای خوانش خودشان هم اختلال ایجاد میکند. به گفته صلحجو، “سرعت خوانش ما در خاموشخوانی بسیار بیشتر از بلندخوانی است؛ پس میتوان تصور کرد این تلفظ مطلوب، همان تلفظ شکسته کلمات است. چنانچه سرنخهایی از وجود گفتوگو در میان باشد، به احتمال زیاد کوتهسازی کلمات در جهت شکستن کلام محاوره پیش خواهدرفت. آنچه این ایده را تقویت میکند این است که در خاموشخوانی، بخشهای گفتوگویی سریعتر از توصیف خوانده میشود. با این تفاسیر، نیازی به شکستن کلمات نیست و همان نحو شکسته برای شکستهخوانی در اغلب موارد کفایت میکند. ” (اصول شکسته نویسی، 1393)
برای مواردی هم که نحو شکسته پاسخگو نیست، صلحجو مدل کاهش هجایی را پیشنهاد میدهد که طبق آن، واژگانی را میتوان شکسته نوشت که شکل گفتاری آنها تعداد هجاهای کمتری نسبت به شکل نوشتاری دارد. مثلا فعل میخوام (دو هجا) نسبت به میخواهم (سه هجا) تعداد هجاهای کمتری دارد، پس میتوان در گفتگوها آن را شکسته نوشت. اما شکسته نوشتن کلماتی مثل خانه، میدان، آمد و … که شکل گفتاری آنها یعنی خونه، میدون، اومد و … از نظر تعداد هجا با آنها برابر است، مجاز نیست. در مورد واژگانی مانند ماست، راست، درست که به دو صامت ختم میشوند، هم چون ما در خاموشخوانی “ت” آخر را تلفظ نمیکنیم، نیازی به شکستهنوشتن نیست.
- مهدی حجوانی (1399):
حجوانی معتقد است مدل صلحجو، بیشتر نویسندهمحور است تا خوانندهمحور. مثلا بر اساس مدل صلحجو، “اگر به میدان میروی، میآیم” را باید به این صورت نوشت: “اگر میری میدان، میام.” که این نه کتابی است، نه محاوره. کتابی آن بر اساس مدل کیانوش به این صورت میشود: “اگر میروی میدان، میآیم.” و صورت محاوره آن به این صورت: “اگه میری میدون، میام.”.
ایراد دیگری که حجوانی به مدل صلحجو وارد میکند این است که کمی مکانیکی و دستوری به نظر میآید و جوابگوی تنوع ادبیات داستانی و همچنین گوناگونی شخصیتها و دیالوگها و لحنها نیست. مثلا افراد با طبقات اجتماعی مختلف محاورههای متفاوتی دارند و حتی هر فرد در موقعیتهای مختلف، لحنهای متفاوتی دارد. نثرهای تاریخی در ادوار مختلف، فرق میکند و تیپسازی در ادبیات دراماتیک و داستانی با این روش به مشکل برمیخورد.
حجوانی به طور مفصل به ادبیات کودک و نوجوان پرداخته و معتقد است از آنجایی که متون داستانی صمیمیت و خیالانگیزی دارند، باید با متون درسی متفاوت نگاشتهشوند.
به این ترتیب او مدل نثر طبیعی را پیشنهاد میدهد که بر اساس آن، تعیین چند و چون محاوره با قاعده میسر نیست. برای تعیین محاوره، خود نویسنده و منطق داستانش، ملاک اصلی هستند. (مهدی حجوانی، مجله علمی و پژوهشی مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز، 1399)
بد نیست این روشها را روی یک جمله خاص از متن اصلی کتاب اعمال کنیم:
I’d sit on the floor, watching the washer and dryer, imagining her (the doll) tumbling among the jeans and towels and hoping she wouldn’t be destroyed in the process
مدل کیانوش: مینشستم روی زمین، چشمم به مخزن شستشو و خشککن بود و آن را مجسم میکردم که دارد بین شلوارجینها و حولهها غلت میخورد و امیدوار بودم این وسط از هم نپاشد.
مدل صلحجو: میشِستم/ مینشستم رو زمین، چشمم به مخزن شستشو و خشککن بود و آن را مجسم میکردم که دارد بین شلوارجینها و حولهها غلت میخورد و امیدوار بودم این وسط از هم نپاشد.
مدل حجوانی: مینشستم رو زمین، چشمم به مخزن شستشو و خشککن بود و اونو مجسم میکردم که داره بین شلوارجینها و حولهها غلت میزنه و امیدوار بودم این وسط از هم نپاشه.
در نهایت شاید بتوان گفت شکستهنویسی تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار دارد و علاوه بر عواملی که در این پژوهشها به آن برخوردم، در دنیای امروز، مواجهه ما با اشکال متنوع نوشته در فضاهای مختلف، شاید حافظه بصریمان را منعطفتر کرده و خیلی سخت نیست که بتوانیم شکل متعارف کلمات فضاهای مختلف را دریابیم. خواننده امروز متنی را که در فضای مجازی میبیند با یک پیشفرض میخواند، کتاب کودک را با پیشفرضی دیگر، متون علمی را با پیشفرضی متفاوت و ادبیات را بسته به نوع ژانری که با آن مواجهاست. این تنوع نگارشی که امروزه با آن روبروییم، دست نویسندگان و مترجمان را در شخصیتپردازی و خلق فضاها نیز بازتر کردهاست.
به این ترتیب شاید بتوانم راهی پیدا کنم که خوانندهام 400 صفحه روایت محاوره از یک دختر نوجوان را تاب بیاورد و در عین حال حس خواندن یک اثر ادبی را هم در او مخدوش نکنم.
قربانت بروم .چه یادداشت خوبی ! واقعا به خواندنش نیاز داشتم . (مدل کیانوش- کتابی)
قربونت برم .چه یادداشت خوبی! واقعا به خوندنش نیاز داشتم . ( مدل کیانوش- محاوره ای)
قربانت برم .چه یادداشت خوبی! واقعا به خوندنش نیاز داشتم . ( مدل صلح جو)
قربونت بروم.چه یادداشت خوبی!واقعا به خواندنش نیاز داشتم .( مدل حجوانی)
سلام خانم عسگری بسیار عزیز
خیلی ممنون که این پژوهش گسترده رو خیلی مختصر و کارآمد به اشتراک گذاشتید. خیلی مفید بود.
شما دید بستهی من رو به دنیای ترجمه باز کردین! خیلی سپاسگزار و قدردانم.
امیدوارم هر چه سریعتر و به آسانی کارتون پیش بره!
انشاءالله مشتاقانه منتظر نوشتههای دیگرتان هستم.
متاسفانه از بس درگیر مقابله با ورود زبانهای غیر فارسی هستیم، اصلا فرصت نمیکنیم به رشد و دگرگونی زبان فارسی پردازیم. روح جمعی وقتی تغییر میکنه در زبان هم نمود پیدا میکنه. گذشتگان قبول کردن! فقط در زمان ما سرعت تغییر بسیار بیشتر از قدرت تطبیق شده. شاید چون تعداد نویسندهها و آزادی اونها بیشتر شده. به نظرم این طبیعی تره! اجازه بدیم آب و کلمات در جریان باشند!
با احترام