مردم فکر میکنند ایدههای شکنجه خیلی راحت به ذهن آدم میرسد! کاش اینطور بود! ممکنه ساعتها کنار یک ساحل ساکت قدم بزنی یا در دشتی پر پروانه بنشینی، بدون این که حتا یک ایده شکنجه به ذهنت برسد.
گاهی وقتها ایده یک شکنجه بیمقدمه به ذهن آدم میرسد. مادر و پدراندرت آمدهاند سری بهت بزنند و ناگهان ایده یک شکنجه معرکه پدیدار میشود.
ولی برای رسیدن به اغلب ایدههای شکنجه باید دود چراغ خورد. باید خودت را در یک اتاق کوچک تاریک زندانی کنی. در حالیکه نور لامپی مستقیم توی صورتت است و تو سرت پایین رو به قلم و کاغذ سفید است. آنقدر در این وضعیت بمانی تا بلاخره ایدههای شکنجه مجبور شوند به ذهنت برسند. در نهایت اینقدر به خودت شلاق میزنی تا تبدیل به نویسنده پر افتخار صدها ایده شکنجه میشوی. کلیش هم با تصویرسازیهای به درد بخور.
اما نکته اینجاست که نه تا از ده ایده را باید دور ریخت. گاز زدن حلزون؟ فنجانهایی مکنده قوی؟ چی با خودم فکر میکردم؟
بعضی شکنجهها خیلی پرخرجند. مثل آنهایی که لیزر یا منجنیق لازم دارند. یا خبر دارید یک صندلی دندانپزشکی با همه دم و دستگاههایش چند درمیآید؟
بعضی شکنجهها خیلی وقتگیرند. مثل آنهایی که شامل دنگاله و کپکند. یا وادار کردن قربانی به خوردن غذاهای ناسالم.
و بعضی شکنجهها هم زیادی بیرحمانهاند. مثل آنهایی که سیخ داغ یا آبنبات چسبناک یا موسیقی بانجو لازم دارند.
اما این که فقط ایده خوبی به ذهنت برسد کافی نیست. باید آزمایشش کنی. آیا گیرهها قدرت نگهداری دارند؟ آیا زنجیرها در هم نمیپیچیند؟ میخطویلهها محکم سرجای خودشان میایستند یا خم میشوند و میشکنند؟ بخشی که قرار است شلپ شلپ صدا کند به صداکردنش ادامه خواهد داد؟ وقتی چایکیسهای غولآسا را بلند میکنی به قدر کافی محکم است که قربانی را نگه دارد، یا طرف سریع غرق میشود؟ آیا شکنجه کاربرپسند است یا کلی پیچیدگی ساختاری دارد؟ یا یک عالمه انبر؟
من فکر میکنم آزمایش شکنجه روی حیوانات غیراخلاقیست. همینطور روی بچهها. و دست و پای بچهها از دستبند و پابند آهنی کوچکتر است و هی از آن تو سر میخورد. بنابراین من ایدههای شکنجهام را روی دوستانم امتحان میکنم. یک دوست خوب، صادق است و بهت میگوید شکنجه واقعا کار میکند یا فقط روی اعصاب است. جیغ و دادش هم از سر تظاهر نیست.
مردم فکر میکنند از ایده شکنجه کلی پول در میاوری. به همین خیال باش! مثل اکثر شکنجهگران من هم برای گذران زندگی مجبورم تدریس کنم. قبل این که اولین ایده شکنجهم را بفروشم، کلی جواب نه شنیدم. اولین ایدهای که فروختم به یک خانواده سطح پایین مافیا بود که میخواست یک خبرچین را شکنجه کند. ایده شامل چند قالب یخ و یک زیرشلواری چسبان بود. ۲۵ دلار کاسب شدم به علاوه قولشان مبنی بر این که رفیقم دان رو بترسانند.
طرح دعوی درمورد یک شکنجه هم میتواند بسیار فرساینده باشد. اگر هم بخواهی ایدهات را ثبت کنی مجبورت میکنند کلی کاغذبازی کنی. بعد هم کاغذها را ول میکنند تا با تو بازیکنند. تهش هم یکی ایدهات را میدزدد. دلت میخواهد به دزد بگویی: واقعا نمیبینی؟ این به اصطلاح جمجمهشکن حضرتعالی کپی چهارگیره به سر بنده است! واقعا نمیبینی؟
برخی مخالفان ادعا میکنند بهترین ایدههای شکنجه ، کلاسیکهایی مثل غلتککشان یا تهکشتیبندی ، قبلا اختراع شده است.
اما همیشه امیدی هست که تابوت میخدار بعدی پیدا شود. و فراموش نکنیم انگشتچلان یک زمانی فقط رویا بود.
اخیرا تعدادی از بهترین ایده های شکنجهام را جمع و جور کردم و فرستادم به انجمن شکنجه. همه ایدههایی که آسان و ارزان و شهودی بود. فقط دوتاش الکتریسیته لازم داشت که آن هم پیشنهاد دادم از پنل خورشیدی استفاده کنند. تعدادی حاضرجوابی بانمک هم حاضر کرده بودم برای وقتهایی که شکنجه کار نمیکند و قربانی بِروِبر تو را نگاه میکند.
هیچ پاسخی نگرفتم جوری که فکر کردم شاید قربانی واقعی شکنجه خودمم. بعد جایی خواندم که انجمن شکنجه در واقع مخالف شکنجه است که “ بعله . ما مخالف شکنجهایم و منتظر روزی هستیم که سوار قوها و تکشاخهایمان شویم و پشمک بخوریم و ترانههای شاد کودکانه بخوانیم . “
متاسفانه باید بگویم به نظرم تا رسیدن چنان روزی ما نیاز به ایدههای شکنجه خواهیم داشت. و من انبانی پر از آنها دارم.