ذات لذت

بهترین استعاره‌ای که برای قصه نویس بودن می‌شناسم، در کتاب مائو II اثر دان دلیلو آمده است، جایی که یک کتاب در حال نگارش را به نوزادی شدیداً ناقص و آسیب‌دیده‌ای تشبیه کرده که نویسنده را دنبال می‌کند؛ نوزادی که همیشه پشت سر نویسنده می‌خزد، (خودش را کف زمین رستورانی که نویسنده …

ایده‌هایت را از کجا می‌آوری؟

هر حرفه‌ای مشکلات خودش را دارد. مثلاً از پزشکان همیشه درخواست مشاوره رایگان می‌شود، از وکلا اطلاعات حقوقی می‌خواهند، به مرده‌شورها گفته می‌شود چه شغل جالبی دارند و بعد آدم‌ها سریع موضوع را عوض می‌کنند. و از نویسندگان پرسیده می‌شود که ما ایده‌هایمان را از کجا می‌‎آوریم. در ابتدا، جواب‌های …

چلّه

نیار سواد و سنی نداشت که زن جلال‌آقا شد. زن سابق جلال‌آقا، سر زای چهارم با بچه رفته بود و جلال‌آقا مانده بود و سه بچه، که یکیشان هنوز زبان باز نکرده بود. نه که شیرخوار باشد و نوپا؛ بچه بی‌زبانی بود که انگار یادشان رفته بود باید سالی پیش …

خواب مادر تازه‌کار

    «خواب شبانه‌ت چطوره؟» چطور؟ چطور می‌توانست باشد؟ 5 ماه بود که پسرم به دعوت من برای به دنیا آمدن، آری گفته و با تیشه به ریشه روتین زندگی‌ام زده بود. روی مبل تک‌نفره اتاق ارزیابی روانشناختی نشسته بودم و به سؤال‌های خانم ارزیاب جواب می‌دادم. زن هیچ شباهتی به …

دودسکادن

روی تخت دراز کشید. روکش یک بار مصرف، فاصله کمی می‌انداخت بین سردی فلز و گرمای تنش. کلاهک مشبکی دور سرش را گرفته بود و پنجره‌های آن روی صورتش رد نور چراغ‌های موازی مهتابی سقف را انداخته بودند. گیر افتاده بود در قفس و هدفون، روی گوش و گردنش سنگینی …

هاستل

من هیچوقت این داستان را برای شوهرم تعریف نکرده‌ام، اما به گمانم بالاخره این کار را خواهم کرد؛ مثلاً در یک شب شرجی، در فوریه، در حالیکه برهنه در تخت دراز کشیده‌ایم و پنکه سقفی روی بالاترین سرعت تنظیم شده است. در انتظار طوفانی خواهیم بود که از جنوب با …

دختر جان

لباس‌های سفید را دوشنبه‌ می‌شوری و روی سنگ‌ پهنشان می‌کنی؛ بقیه‌ی لباس‌ها را سه‌شنبه می‌شوری و روی بند می‌اندازی تا خشک شوند؛ زیر آفتاب سوزان، سربرهنه قدم نمی‌زنی؛ پیراشکی کدوحلوایی را در روغن‌زیتون خیلی داغ سرخ می‌کنی؛ لباس‌زیرهایت را، به‌محض این‌که از تنت درآوردی، در تشت آب می‌اندازی؛ وقتی می‌خواهی …

پاسبانِ حرمِ دل

   لابد آن آهنگ معروف استاد شجریان را شنیده‌اید که با سوز و گداز می‌گوید:«یارم به یک‌لا پیراهن، خوابیده زیر نسترن… ترسم که بوی نسترن، مست است و هشیارش کند». این یکی از آن قطعه‌هایی‌ست که در فیلم «دلشدگان» پخش می‌شود و لیلا حاتمیِ ۱۹ ساله را نشان می‌دهد که …

دختری که بال نداشت

فاطمه ی شش ساله در حالی که گره‌ی روسری گلدار صورتی رنگش را محکم‌تر می‌کرد، شربت زعفرانش را سر کشید. بعد از اینکه لیوان یک بار مصرف را در جوی آب انداخت تا در کنار لیوانهای دیگر به زندگی اش ادامه دهد، دست زینت خانوم را کشید و به زهرا …

وقتی اوضاع عوض شد

کِیتی مثل دیوانه‌ها رانندگی می‌کند؛ گمانم داشتیم آن پیچ‌ها را با بالای 120 کیلومتر در ساعت رد می‌کردیم. ولی خوب است، خیلی خوب، و دیده‌ام چطور یک‌روزه کل ماشین را پایین می‌آورد و دوباره سرهم می‌کند. محل تولدم در وایل‌اِوِی[1] را تا حد زیادی ماشین‌های کشاورزی قبضه کرده بودند و …

بازگشت به بالا